مدت هابود که می خواستم رازی را که در سینه دارم به تو بگویم. اما نتوانستم.دوست داشتم هنگامی که از کنارم می گذری این راز را در چشمان عاشقم بخوانی.ولی تو با بی اعتنایی می گذشتی تا اینکه امروز قلم را برداشتم تا از بی مهریت بنویسم. ولی وقتی قلم را از روی کاغذ برداشتم دیدم نوشته ام: با تمام وجود دوستت دارم
نوشته شده در دوشنبه 89/6/1ساعت
5:57 عصر توسط سارا نظرات ( ) |
Design By : Pichak |