چه زود مي گذرد فرصت عاشقي
ناگهان آيينه تصويري از من و کهولتم را به رخ ميکشد
و با نيشخند طعنه ميزند که
وقتي نمانده براي شنيدن آواز مرغ عشق
پير شدي پسر ...
و گاه عزلت گزيدن است
باشد که رستگار شوي
و من افسوس ميخورم
که اي کاش
رستگاري عاشق بودم
تا پيري رستگار