سفارش تبلیغ
صبا ویژن



























...به نام عشق

باز داره بارون میاد!!

سلام ...........

اینجا هوا ابریه!.........یعنی دلی گرفته.........شاید غم دوریه!!

آخه مسافر من ..........از روزی که تو رفتی........شوق ترانه ها رفت !!

هق هق گریه موند و شبانه های بی تو !

از روزی که تو رفتی شوقی به زندگی نیست ..........

همش شده یه جمله ............یه جمله بارونی .........که ای کاش نمی رفتی!

اشک گل سرختو طاقت داری ببینی؟

طاقت داری بشنوی صدای التماسو؟

با اونهمه عطوفت! ای خود آیه عشق!!چی شد تنهام گذاشتی؟

شدم اسیر لحظه!! یعنی که تنها موندم ..............

نشستم و نوشتم تموم لحظه هامو ...........که یه روزی بفهمی بی تو چه ها کشیدم !

دستام اگه خالیه به ناز چشمات قسم ؛گل سرخی نمونده!........

تموم شهرو گشتمگل سرخی ندیدم لایق دستای گرمت........

بی تو جوری شکستم که هر کسی که رد شد .........انگار دیوونه میدید!!

آخه فدای چشمات؛ چی خواستی که نداشتم ؟

کاش یه روزی بیدار شم ؛زندگی رو ببینم .........زندگی برای من یعنی حضور چشمات!

کاش که یه روز برگردی


نوشته شده در دوشنبه 89/5/11ساعت 4:16 عصر توسط سارا نظرات ( ) |

من محتاج توام

من محتاج توام

از عشق که....نه....

اما از عاقبت بی عقوبت! این همه فاصله،

از انتهای نامعلوم این کوچه های بی چراغ و چلچله!،

چرا.........می ترسم!......

من از لحظه ای که چشم های تو،

بین آوار این همه نگاه معنا دار گم شوند!

من از دمی که بازدم تو پاسخش نباشد،

می ترسم!

اما اگر راستش را بخواهی!

نمی دانم که از عاقبت این همه ترانه و نامه ی بی جواب!

می ترسم یا نه؟!

فقط می دانم که.....محتاجم!

محتاج سکوت ستاره!

محتاج لطافت صبح!

محتاج صبر خدا!

من محتاج ترانه های بی قفس ِ پر از کبوترم!

من محتاج واژه های ساده و بی تکلفم

واژه هائی که بشود با آب غسلشان داد!

من محتاج نگاهی از جنس آب و لبخندی از جنس صداقتم!

من محتاج عطر یک احساس باران زده ی نمناکم!

من محتاج توام!

محتاج نگاه تو،

محتاج لبخند تو،

محتاج احساس تو،

همین!

از این ساده تر و بی تکلف تر در کلام من نمی گنجد!

من محتاج توام که بیایی و مرورم کنی!

با یک هوا هق هق!

با یک جفت نگاه خیس!

من محتاج یک دنیا آسمان ابریم!

که ببارد،....که برای من بشود،

بهانه ای از جنس معجزه!

تا بگویم تو را به حرمت این ابرها که می گریند قسم!....


نوشته شده در دوشنبه 89/5/11ساعت 3:55 عصر توسط سارا نظرات ( ) |

 

 

بخوام از تو بگذرم
من با یادت چه کنم ؟

تو رو از یاد ببرم
با خاطراتت چه کنم؟

حتی از یاد ببرم
تو و خاطراتتو

بگو من
با این دل خون و خرابم چه کنم؟

تو همونی که واسم
یه روزی زندگی بودی

توی رویاهای من
عشق همیشگی بودی

آره سهم من فقط
از عاشقی یه حسرته

بی کسی
عالمی داره

واسه ما
یه عادته !


نوشته شده در شنبه 89/5/9ساعت 1:40 عصر توسط سارا نظرات ( ) |

دیشب در خلوت تنهاییم آهسته بی تو گریستم...

کاش صدای هق هق گریه ام را باد به تو می رساند.

تا بدانی "بی تو" چه می کشم.

کاش قاصدک این پیغام را به تو میرساند که امید و آرزوهایم بی تو

آهسته آهسته در حال فرو ریختن است


نوشته شده در پنج شنبه 89/5/7ساعت 2:48 عصر توسط سارا نظرات ( ) |

من نمیدانم

کدام نگاه..کدام جاده..کدام حرف..کدام صدا..کدام رفتار..کدام نبودن..کدام خواستن
..کدام بودن..کدام واژه..کدام نخواستن..کدام دوستت دارم..کدام...تو را از من گرفت...
ولی!من میدانم!دلم تا همیشه در وسط ترین نقطه ی زندگیت جا مانده است...
جایی بین خواستن و نخواستن..جایی بین بودن و نبودن
جایی بین رفتن و نرفتن..جایی بین....... این نقطه های خالی ...

جا مانده ام!


نوشته شده در چهارشنبه 89/5/6ساعت 4:49 عصر توسط سارا نظرات ( ) |

   1   2      >

Design By : Pichak